مقدمه
یکی از مأموریت‌های آزمایشگاه ما توسعه، گسترش و ترویج یک دیدگاه واحد جدید از روان‌شناسی شخصیت بوده است، که به طور آزاد تحت عنوان «چارچوب سیستم‌های شخصیت» توضیح داده شده است و در ادامه در این سایت گزارش شده است.

در بیشتر اواخر قرن بیستم، روانشناسی شخصیت اغلب به عنوان حوزه ای از "نظریه های بزرگ" رقیب در نظر گرفته می شد که توسط افرادی مانند زیگموند فروید، کارل یونگ، کارل راجرز و هانس آیزنک پیشنهاد شده بود، که اغلب با اعتبار تجربی ضعیف و روش های کمی برای حل تعارضات بین آنها در واقع، امروزه هنوز در بسیاری از مؤسسات به این روش تدریس می شود، اگرچه جایگزین های بهتری وجود دارد.

ما امیدواریم که با ترویج یک چارچوب یکپارچه برای آموزش و تحقیق این رشته، این رشته را با روشن کردن نگرانی‌ها و نقاط قوت آن بهبود بخشیم و ارتقا دهیم.

بخش مهمی از فلسفه پشت کار نظری ما این است که مهم است که هم با درک تاریخ رشته روانشناسی شخصیت و هم با درک نقاط قوت و تنوع تجربی آن شروع کنیم. تا حدی، این امر به شناسایی مناطق طبیعی توافق کمک می کند که می تواند مبنایی برای یک نگاه واحد به رشته فراهم کند
رشته روانشناسی شخصیت چیست؟
روانشناسی شخصیت به عنوان یک رشته علمی
روانشناسی شخصیت رشته علمی است که به مطالعه سیستم شخصیت می پردازد. این رشته به دنبال درک الگوهای روانشناختی اصلی یک فرد و چگونگی بیان آن الگوها در زندگی یک فرد است. روانشناسان شخصیت تحقیقات علمی در مورد شخصیت انجام می دهند، در مورد شخصیت آموزش می دهند (معمولاً در سطح کالج و دانشگاه) و در رشته گسترده تر روانشناسی شرکت می کنند.

فکر کردن به مشکل
پاسخ های متفاوتی برای این سوال وجود دارد که "چرا شخصیت مطالعه کنیم؟" در اینجا یک پاسخ وجود دارد که می تواند به شما در درک چیزی از شخصیت و مطالعه آن کمک کند.

هر یک از ما به عنوان یک انسان، بر چیزهایی که در درون و اطرافمان است تأثیر می‌گذاریم. هر یک از ما ویژگی های روانشناختی زیادی داریم - احساسات، افکار، انگیزه ها و موارد مشابه. این شخصیت ماست که ویژگی های روانی ما را تنظیم می کند.

احساسات ما - قوی یا خفیف - برخی از نحوه عمل و واکنش ما را تعیین می کند. افکار ما ما را هدایت می کنند و بر دیگران تأثیر می گذارند، کسانی که ممکن است با ذکاوت ما سرگرم شوند یا جذب خرد ما شوند.
احساس خودمان به ما کمک می‌کند تا از نحوه انتخاب بین گزینه‌های جایگزین آگاه شویم - انتخاب‌هایی که ممکن است به رشد ما کمک کند یا به ما آسیب برساند.
این شخصیت ما به آرامی و به طور مداوم بر احساس ما، آنچه انجام می دهیم، کیستیم و نحوه تأثیرگذاری بر دنیای اطرافمان تأثیر می گذارد.
بسیاری از ما نمی‌توانیم تعجب نکنیم که شخصیت ما چگونه کار می‌کند، شخصیت ما چگونه به وجود آمده است - و ممکن است برای آینده ما چه معنایی داشته باشد.
ما همچنین در مورد شخصیت دیگران تعجب می کنیم که چگونه آنها با ما یکسان یا متفاوت هستند.
روان‌شناسی شخصیت به این موضوع می‌پردازد که شخصیت‌های ما چیست، چگونه کار می‌کنند و چه معنایی می‌توانند برای آینده خود و دیگران داشته باشند.
رشته روانشناسی شخصیت به پاسخ به برخی از این سوالات کمک می کند. اگر چنین سؤالاتی برای شما جالب است، ممکن است بخواهید بیشتر بدانید.
روانشناسان شخصیت چه کسانی هستند؟
روانشناسان شخصیت معاصر
روانشناسان شخصیت، روانشناسانی هستند که علاقه مند به مطالعه چگونگی عملکرد زیرسیستم های اصلی روانشناختی فرد - انگیزه ها، احساسات، خود و دیگران - برای ایجاد الگوهای زندگی یک فرد هستند.

امروزه اکثر روانشناسان شخصیت دارای مدرک دکترای روانشناسی هستند – معمولاً با تخصص در روانشناسی شخصیت، اجتماعی یا بالینی. با این حال، همیشه اینطور نبود و برخی از روانشناسان شخصیت قبلی در پزشکی و سایر زمینه ها آموزش دیده اند.

امروزه بسیاری از روانشناسان شخصیت در کالج ها و دانشگاه ها کار می کنند، جایی که دوره های روانشناسی شخصیت و حوزه های مرتبط را تدریس می کنند و در مورد شخصیت و چگونگی تأثیر آن بر زندگی افراد تحقیق می کنند.

گروه دیگری از روانشناسان شخصیت در محیط های سازمانی کار می کنند، جایی که اغلب ممکن است در بخش های منابع انسانی یافت شوند. در چنین نقش هایی، آنها ممکن است سعی کنند، برای مثال، ویژگی های شخصیتی خاصی را که به افراد کمک می کند تا در یک شغل خاص با موفقیت کار کنند، درک کنند.

هنوز روانشناسان شخصیتی دیگر به عنوان مشاور در سازمان ها کار می کنند و به انتخاب و حفظ پرسنل کلیدی کمک می کنند.
روانشناسان شخصیت در تاریخ:
نظریه پردازان بزرگ از اوایل تا اواسط قرن بیستم
وقتی مردم به روانشناسان شخصیت فکر می کنند، نام های خاصی اغلب به ذهن خطور می کند: زیگموند فروید، کارل یونگ، کارل راجرز و دیگران. این افراد در اوایل تا اواسط قرن بیستم نظریه پردازان و پژوهشگران بسیار برجسته طبیعت بشر بودند. گاهی از آنها به عنوان نظریه پردازان بزرگ حوزه یاد می شود.

امروزه، قطعاً نظریه پردازان برجسته شخصیت وجود دارند، اما این رشته دیگر برای مأموریت(های) خود به نظریه پردازان بزرگ وابسته نیست. در عوض، امروزه بر تحقیق در مورد نحوه عملکرد سیستم شخصیت متمرکز شده است.
برخی دلایل منطقی برای این رشته که در کتاب های درسی اولیه توضیح داده شده است

برخی ایده ها در مورد چرایی مطالعه شخصیت نیز در کتاب های درسی این رشته یافت می شود. یکی از اولین (اگر نه اولین) کتاب درسی در ایالات متحده، رابک (۱۹۲۸) "روانشناسی شخصیت" بود. او می نویسد:

اعلان دوره‌هایی درباره شخصیت، که زمانی بدون بیانی کاملاً سرگرم‌کننده مورد استقبال قرار می‌گرفت، اکنون مورد استقبال مربیان قرار گرفته است... (Roback, 1928, p. ix)

رابک قبل از نهادینه شدن کلمه "شخصیت" نوشته است، و اغلب اصطلاح "شخصیت" را ترجیح می دهد - اگرچه او "شخصیت" را به عنوان یک اصطلاح تا حدودی گسترده تر می شناسد. رابک در دنباله ای از قسمت ها اشاره می کند که شخصیت، به ویژه بخشی از شخصیت که به عنوان شخصیت شناخته می شود، دارایی اخلاقی یک فرد است.

...کلی ترین استفاده از کلمه "شخصیت" در زندگی روزمره همیشه با محمولات اخلاقی رنگ آمیزی شده است... ذهن مردمی هرگز بیش از دو نوع شخصیت را از هم متمایز نکرده است. آنها یا خوب بودند یا بد، قوی بودند یا ضعیف، نجیب یا پست، از نوع بالا یا پست بودند؛... اینکه بگوییم یک مرد شخصیت ندارد، معادل اصطلاحی است برای بیان اینکه او دارای شخصیت پست است. .(Roback, 1928, p. 6)
. ... هر چه اخلاق گرایان به شدت بر اهمیت شخصیت برای اخلاق تأکید می کردند ... روانشناسان تجربی بیشتر تمایل داشتند که کل موضوع را با یک یا دو کلمه کنار بگذارند ... (Roback, 1928, p. 7)
جنبه‌های اخلاقی و تربیتی که با شخصیت‌سازی سروکار دارند و در بیشتر موارد حاوی درخواست‌های فتنه‌انگیز برای زندگی اخلاقی هستند، در اینجا وارد نمی‌شوند... کاملاً بدیهی است که بررسی نظری شخصیت باید قبل از هر دوی این تحقیقات باشد. ، و به خصوص دومی. (Roback, 1928, p. 7)
با تمام این اوصاف، به نظر من رابک به توسعه شخصیت و ساخت شخصیت علاقه مند است. با این حال، او استدلال می کند که برای انجام این کار، یک مطالعه علمی - یعنی درباره شخصیت - باید اولویت داشته باشد.

گوردون آلپورت آثار رابک را خواند و از آن بهره برد (کمک او توسط رابک تایید شده است).

نه سال بعد، کتاب خود آلپورت دلیل جدیدی برای مطالعه شخصیت معرفی کرد. آلپورت نه نیاز مردم به علم، بلکه نیاز همکاران علمی خود را مورد توجه قرار داد
علم قاعدتاً فرد را یک حادثه آزاردهنده محض می داند. روان‌شناسی نیز معمولاً با او به‌عنوان چیزی برخورد می‌کند که باید کنار گذاشته شود تا کار اصلی حسابداری یکنواختی رویدادها آغاز شود. نتیجه این است که از هر طرف ما روانشناسانی را می بینیم که مشتاقانه بر روی یک پرتره تا حدی سایه با عنوان "ذهن تعمیم یافته انسان" کار می کنند... غیر واقعی و باطنی به نظر می رسد، بدون منبع، خودآگاهی، و وحدت ارگانیک -- همه. ویژگی های اساسی ذهن هایی که می شناسیم
... [یک] جنبش جدید در علم روانشناسی به تدریج رشد کرده است. سعی می کند فردیت آشکار ذهن را به تصویر بکشد و توضیح دهد. این جنبش جدید (در آمریکا) به عنوان روانشناسی شخصیت شناخته شده است. (Allport, 1937, p. vii)
چرا به چنین جنبش جدیدی نیاز بود؟ آلپورت برخی از استدلال هایی را که دیگران مطرح کرده بودند، خلاصه کرد.
بدون مفهوم هماهنگ کننده شخص (یا معادلی مانند خود یا ایگو)، نمی توان تعامل فرآیندهای ذهنی را بر یکدیگر توضیح داد، یا حتی آن را به تصویر کشید. حافظه بر ادراک تأثیر می گذارد، میل بر معنا تأثیر می گذارد، معنا عمل را تعیین می کند، و عمل حافظه را شکل می دهد. و غیره...

پدیده سازماندهی ذهنی نمی تواند اهمیتی داشته باشد مگر اینکه در چارچوب معینی در حال وقوع باشد... زندگی شخصی. (آلپورت، ۱۹۳۷، ص ۵۵۰).

آلپورت مجدداً در ارتباط با رشته روانشناسی به طور کلی تر، استدلال می کند که روانشناسی شخصیت می تواند این کمک ها را انجام دهد (آلپورت، ۱۹۳۷، صفحات ۵۵۰-۵۶۶)، که من به شرح زیر خلاصه کرده ام:
قوانین کلی را در مورد چگونگی منحصر به فرد بودن یک فرد ایجاد کنید
پیش بینی رفتار یک فرد بر اساس ویژگی های فردی او
دیدگاه خود فرد را در مورد اینکه او کیست کشف کنید
کشف اجزای شخصیت
ساختاری را که آن قسمت ها را کنار هم نگه می دارد کشف کنید
اولویت دادن به مفاهیم خاصی - مانند سیستم من، ویژگی، تاریخچه زندگی - که فردیت یک فرد را تشخیص می دهد.
کشف صفات مشترک
دانش را در مورد ماهیت طبیعت انسان مدون کنید
تأثیرات بین فردی را به دانش قابل اعتمادتر تبدیل کنید
به اندازه کافی فرد را در علم نمایندگی کنید و به آن فرد احترام بگذارید
هنری موری و کلینیک راهنمایی هاروارد (موری، ۱۹۳۸) این را بیان کردند:

انسان مشکل بزرگ امروزی است. در مورد او چه می‌توانیم بدانیم و چگونه می‌توان آن را با کلماتی که معنای روشنی دارند بیان کرد؟... دیدگاه اتخاذ شده در این کتاب این است که شخصیت‌ها موضوع روان‌شناسی را تشکیل می‌دهند، تاریخ زندگی یک مرد مجرد واحد است. که این رشته باید با آن سر و کار داشته باشد. (موری، ۱۹۳۸، ص ۳)
ما قضاوت کردیم که زمانی فرا رسیده است که می توان مطالعات منظم و کاملی را روی افراد انجام داد تا به نتایج برسد. و بیش از این، در واقع، انجام آن یک کار ضروری به نظر می رسید. زیرا اگر فرآیندهای تشکیل دهنده شخصیت به یکدیگر وابسته باشند، برای درک اندک باید چیزهای زیادی دانست. (موری، ۱۹۳۸، ص ۵)
دلایلی را می‌توان به آسانی برای چنین مطالعاتی مطرح کرد، علاوه بر دلایل اساسی که دانش فی نفسه یک کالای نهایی است و انسان از همه چیز دعوت‌کننده‌ترین است. بسیاری از کسانی هستند که معتقدند درک ماهیت انسان لازمه بزرگ این عصر است. که انسان مدرن «در برابر آن»، گیج، ناراضی، ناامید و آماده پسرفت است. 

آنچه او به آن نیاز دارد قدرت تغییر و تغییر جهت دادن خود و دیگران است. و داشتن این قدرت ویژه تنها از طریق دانش به دست می آید. اگر درست باشد، همانطور که برخی افراد منطقی تأیید می کنند، فرهنگ -- بهترین میراث والای انسان -- در خطر است و برای نجات و پیشبرد آن ، انسان ، خالق و نگهدارنده آن ، باید تغییر یابد -- بازسازی یا توسعه یابد. از بدو تولد -- پس لازمه فوری علم طبیعت انسان است. (موری، ۱۹۳۸، ص ۳۵)





 
نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید

Exit mobile version